* متن ترانه پرسه از معین زندی *
من عاشقانه شاعرم
به موی پرکلاغیت
و پرسه میزنم تورا
همیشه در حوالیت
همیشه میپرستمت
که هرچه جز تو پوچ بود
زمزمه کن به گوش من
که رفتنت دروغ بود
گذشت و من هنوز هم
چگونه میشود بگو
که دست و پا میزنم
تورا که نه خودم چه شد
تمام شادابیم
و پاکی درون من
و خنده ای که توی آن
تمام من هنوز بود
قدم زدم تورا شبانه تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی و مالک تمام تو
منم اگرچه رفتی و کنار هر که جز منی
هنوز هم قشنگ ترین نگفته های گفتنی
قدم زدم تورا شبانه تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی و مالک تمام تو
منم اگرچه رفتی و کنار هر که جز منی
هنوز هم قشنگ ترین نگفته های گفتنی
اگر که سینه سوخته
ز درد به اصل رسیدم
اگر ندیده اند همه
و من زیاد دیده ام
اگر که انزوای من
پر از حضور تو شده
تو باعثی که پر شدم
خبر نداریم خودت
گفت به سر نمیشود
بی تو ولی دروغ بود
رفت و خلاف گفته اش
خیلی سرش شلوغ بود
و من چنان به خود گمم
که جز تو فکر نمیکنم
تو گم کرده خود چنان
که دیگه فکر نمیکنم
قدم زدم تورا شبانه تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی و مالک تمام تو
منم اگرچه رفتی و کنار هر که جز منی
هنوز هم قشنگ ترین نگفته های گفتنی
قدم زدم تورا شبانه تا به انتهای تو
تمام آنچه دارمی و مالک تمام تو
منم اگرچه رفتی و کنار هر که جز منی
هنوز هم قشنگ ترین نگفته های گفتنی
درج دیدگاه